چهارشنبه سوری-مهمونی پایان سال
سه شنبه 23 اسفند 90 = (چهارشنبه سوری) شما صبح خونه مامان شایسته اینها بودید.ظهر که منو بابایی اومدیم خونه ناهارمون رو خوردیم و کارهامون و کردیم و رفتیم خونه مامان نسرین تا از اونجا بابا بره شرکتش. شب زنعمو الهه زنگ زد و گفت برای آتیش بازی شب برنامه دارند و بریم خونه اونها. حالا بابا حسین شرکت بود و من و شما خونه مامان نسرین! تصمیم گرفتیم نریم چون به هر حال دیر میرسیدیم و تا ما میرسیدیم آتیش بازیشون تمون شده... (درست عین پارسال)! مردم که نمیتونم به خاطر ما صبر کنند!؟ خلاصه برای اینکه دلم کمتر بسوزه قرار شد نریم و بابا هم به کارهای دفترش برسه. شب طبق معمول بابا ساعت 9 اومد دنبالمون و راه افتادیم به طرف خونه. که توی راه ب...
بدون عنوان
پستهای شماره ٢٥٧ -٢٦٠ -٢٦١-٢٦٢ جدید میباشند... ...
نویسنده :
سارا
12:37
پارک جنگلی
عکسهای پارک جنگلی
توی عکس سمت چپ هم معلومه که لبت زخم شده : تارای مامان خیلی هم علاقه داشت سوار این بازی هم بشه البته بتنهایی و بدون کمک من! (و همش دست من رو میزد کنار تا خودش تنهایی بره بالا و پاهاش رو روی جاهای مخصوص گذاشته و تکون تکون بده بلکه یه خرده لاغر شده و گوشتاش بریزه و ورزشی هم کرده باشه .) ...
سلامی به زیبایی سال نو...
دخمل گلم ایام نوروز به دلیل مشغله نوروزی: دید و بازدید - مسافرت و عدم دسترسی به اینترنت نتونستم بیام و به دوستای وبلاگیمون تبریک سال نو بگم و پست جدیدی بنویسم یا پست پایانی ای برای سال ٩٠ بزارم. امروز بعد از حدود ٢٠ روز تعطیلی و خورد و خواب و تنبلی... اومدم سر کار ... و در خدمت هستیم! آخ جون اینترنت پر سرعت! آخ جون نی نی وبلاگ! آخ جون فرصت های بیکاری.... سال نوی همگی مبارک... ...